شعر مهدوی - 5

شعر مهدوی - 5

شعر مهدوی - 5

شعر مهدوی - 5

شعر مهدوی - 5
شعر مهدوی - 5
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-مناجات گر باده ای از جام الستم برسد نوری به دل خدا پرستم برسد یا فاطمه ای

سید هاشم وفایی

حضرت زهرا(س)-مناجات



گر باده ای از جام الستم برسد

نوری به دل خدا پرستم برسد

یا فاطمه ای کاش که در رستاخیز

ازچادر تو نخی به دستم برسد

***

آفات زمانه گرچه رنگارنگ است

سر مشق گرفتن از علی فرهنگ است

در سایۀ عرش فاطمیون جمعند

روزی که کمیت اهل عالم لنگ است


تعداد بازديد : 301
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 7:23
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت گریه گره گشای تو هفتاد و پنج روز رفتن شده بنای تو هفتاد و پنج روز ر

محسن حنیفی

حضرت زهرا(س)-شهادت



گریه گره گشای تو هفتاد و پنج روز

رفتن شده بنای تو هفتاد و پنج روز

روح الامین برای تو روضه می آورد

این خانه شد حرای تو هفتاد و پنج روز

بانوی گریه! چشم حسن هم ز دست رفت

با اشک پا به پای تو هفتاد و پنج روز

شانه به شانه با پسرت راه می روی

شد شانه اش عصای تو هفتاد و پنج روز

آبت نموده بس که تنت زخم خورده است

این آب و این غذای تو هفتاد و پنج روز

مشغول کار پیرهنی کهنه می شوی

این سهم کربلای تو هفتاد و پنج روز


تعداد بازديد : 93
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 7:21
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)-شهادت از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا از تن

قاسم نعمتی

حضرت زهرا(س)-شهادت



از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا

دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا

از تنگ نای این در و دیوار برخیز

بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا

پیچیده در گوشم صدای ضرب سیلی

سنگین تر از این ماه ماهی نیست زهرا

سردسته ی این قوم سنگین است دستش

بر ضربه های او پناهی نیست زهرا

با آبرو ریزی علی را می برند و

جز تو برای او سپاهی نیست زهرا

بی بی زبانم لال چادر بر سرت کن

خیره تر از اینجا نگاهی نیست زهرا

یا که رها کن دامنش را زود برگرد

یا مثل اینجا قتلگاهی نیست زهرا


تعداد بازديد : 101
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 7:20
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
حضرت زهرا(س)امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه بر مشامم می رسد بوی عزای فاطمه می شوم آماده ی گریه

محمد فردوسی

حضرت زهرا(س)امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه



بر مشامم می رسد بوی عزای فاطمه

می شوم آماده ی گریه برای فاطمه

هاتفی از آسمان ها می دهد امشب ندا

فاطمیّه آمده، ماه عزای فاطمه

فاطمیّه آمده ای فاطمیّون غیور

خانه ی دل را کنید امشب سرای فاطمه

در عزایش بر تنم دارم لباس نوکری

این لباس مشکی ام باشد عطای فاطمه

من کجا و گریه در بزم عزای او کجا ؟

اشک چشمانم بُوَد لطف خدای فاطمه

بر جراحات عمیق فاطمه مرهم نهد

هر کسی گرید میان روضه های فاطمه

هر کسی بر بام خانه پرچم زهرا زند

می شود ایمن ز غم تحت لوای فاطمه

مهر زهرا را خدا با طینتم کرده عجین

افتخارم این بُوَد هستم گدای فاطمه

در قنوت هر نمازم بر لبم دارم دعا

بارلاها جان من گردد فدای فاطمه

یاری زهرا نمودن با زبان است و عمل

ای که هستی در پی کسب رضای فاطمه

می رسد آوای یا مهدی هنوز از پشت در

ذکر تعجیل فرج باشد دعای فاطمه

کی می آیی تا بگیری انتقام مادرت ؟

مهدی زهرا بیا، ای دلربای فاطمه


تعداد بازديد : 413
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 7:17
نویسنده:
نظرات(0)
به سر دست گرفت آن سمن و نسترنش ثمر نورس و سودای دل خویشتنش شیرخواری که به شش ماهگی اش شور افکن

 

به سر دست گرفت آن سمن و نسترنش

ثمر نورس و سودای دل خویشتنش

شیرخواری که به شش ماهگی اش شور افکند

کرد غوغا به سر دوش پدر، تاختنش

دوش تا دوش به معراج شهادت می بُرد

گوش تا گوش رها ساخته از انجمنش

یک قدم داشت که تا آیۀ بَلِّغ آید

او علی بود به دست نبی و بت شکنش

خواست طفلش که ز اسرار، سخن گوید لیک

تیری آمد ز ره و بست به سرعت دهنش

راز پنهان به تبسم به پدر کرد عیان

تا به گلخندۀ خود شعله زند جان و تنش

پدرش خون گلویش به سماوات افکند

در همان حال چنین بود ندا و سخنش

«یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

می سپارم به تو از چشم حسود چمنش»*

چون که در محضرت ای دوست، بلا خوش باشد

سرفرازم به تو تقدیم نمایم بدنش

پیش چشمان رمق دیدۀ مادر، ای وای

سر طفل از بدنش کرد جدا اهرمنش

به «فقیر»ت ز ره لطف نگاهی انداز

که ز اولاد رسول است همه دم زدنش

* این بیت از مرحوم حافظ شیرازی است.

شب پنجشنبه، 26 اسفند 1389، 12 ربیع الثانی 1432

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 177
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:59
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س

 

تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت سیدالشهداء علیه السلام

نقل گشته، سید بحرالعلوم

آن که در کف داشت دانش همچو موم

در میان راه سُرَّ مَن رأی

راه می پیمود با شور و نوا

رأس در جیب تفکر برده بود

در دل خود خلوتی بنموده بود

کز چه رو ذات خدای ذوالجلال

خالق أرض و سماء و ماه و سال

از برای گریه بر سوگ حسین

بخشد او عصیان اهل عالمین؟

ناگهان بر اسب، یک شخص عرب

شد عیان در پیش چشمش با ادب

غنچۀ لعلش شکفت و ریخت نوش

با سلامش روح سید شد به هوش

رو به سوی سید بحرالعلوم

کرد و گفتش در چه فکری ای خدوم؟

گر به فکرت مسأله علمی بُوَد

گو، که شاید اهل باشم، حل شود

گفت سید، از چه رو رب بصیر

عفو فرماید گناهان کبیر

از برای قطره اشکی بر حسین

کآن بریزد بر دو گونه از دو عین؟

یا چرا بر زائرین کربلا

عمره و حج می نویسد در ازا؟

آن عرب گفتا که سید، هوش باش

در شگفتی از چه رو، خاموش باش

حل این مشکل به دستان من است

با مثالی، قلب و روحت ایمن است

رفت بیرون پادشاهی بهر صید

با وزیران و بزرگان و عُبِید

در شکار از همرهان افتاد دور

رخت برچید از دل و جانش سرور

رفت از او طاقت و لب تشنه ماند

شد گرسنه، گوشه ای خود را کشاند

ناگهان یک خیمۀ مِشکین بدید

وارد آن خیمه شد با صد امید

یک زن پیر و فقیری با پسر

دید او در خیمۀ بی سیم و زر

شیرده بز، گوشۀ آن خیمه بود

شیر آن بز، توشۀ آن خیمه بود

زندگی با شیر آن بز می گذشت

رخ به سیلی سرخ چون رُز می گذشت

آن دو، شاهنشاه را نشناختند

میهمانی ساده می پنداشتند

پس همان بز را ببریدند سر

بهر مهمان شد کباب، آن پرثمر

شب همان جا خفت سلطان با تعب

رفت از آنجا صبح با شوق و طرب

خود به همراهان رساند و شرح داد

قصۀ آن میزبان خوش نهاد

کرد با اطرافیانش این سؤال

کای به خدمت در جنوب و در شمال

با چه جبران سازم این جود و سخا؟

با چه ملک و چند دینار طلا؟

گفت شخصی، از وفا و از کرم

چند صد گوسفند دِه ای محترم

یک وزیرش گفت کای شاه سخی

چند صد گوسفند و صدها اشرفی

دیگری گفتش که از یک مزرعه

ملک آنها کن بدون واهمه

شاه گفتا آن چه گویید از جزا

باشد اندک در ازای آن وفا

تاج و تخت و سلطنت را گر دهم

باز بر پاداش باید سر دهم

چون که آنها هر چه در کف داشتند

از ادب بر پای من افراشتند

پس روا باشد که تاج سلطنت

بر سر آنها نَهَم با میمنت

بعد از آن فرمود آن شخص عرب

با دو چشم خون و قلبی ملتهب

سید الکونین شمس مشرقین

سید و مولای ما یعنی حسین

هر چه از اهل و عیال و مال داشت

و آن چه از فرزند و طفل و آل داشت

جملگی را داد در راه خدا

زین سبب شد کردگارش خونبها

پیکر بی رأس او در کربلا

رأس بی پیکر به روی نیزه ها

آن بلا غسل و لا کفن بُوَد

و آن چهل منزل چراغ غم شود

پس نباشد این عجب گر کردگار

بر سر زوار، تاج افتخار

بنهد و بر باکیان بی قرار

بخشد او عصیان بی حد و شمار

چون خدایی مختص ذات خداست

کبریایی نیز خاص کبریاست

پس به غیر از آن مقاماتی که حق

می دهد بر شاه دین با این نَسَق

بر عزاداران و زوار حسین

می دهد اجری که باشد نور عین

این همه اجر و مقامات بلند

بهر زوار و عزاداران، کم اند

نیست آنها درخور کردار او

آن فداکاری و آن رفتار او

چون که فرمود آن عرب، این گفته را

کآن به حق بیدار سازد خفته را

غایب از چشمان سید گشت باز

لیک از پرده برون آورد راز



این حکایت در کتاب شریف «العبقری الحسان» تألیف مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، جلد 1 صفحۀ 119 آمده است.

شب جمعه، 12 آذر 1389، 26 ذی الحجة 1431

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 151
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:59
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
رخ بر رُخَت نهادم و مویم سپید شد جانم ز بعد تو به بقا ناامید شد بابَت که سیل حادثه ها را چو کو

 

رخ بر رُخَت نهادم و مویم سپید شد

جانم ز بعد تو به بقا ناامید شد

بابَت که سیل حادثه ها را چو کوه بود

لرزان ز باد داغ و فراقت چو بید شد

بدر رُخَت ز خون سر و خاک کربلا

اول هلال گشت و سپس ناپدید شد

این سو ببین به هلهله این قوم پست را

و آن سو خبر رسیده که اکبر شهید شد

بعد از تو خاک بر سر دنیا که از ستم

روزی چنین به نزد عدو روز عید شد

گفتم چگونه تا به حرم پیکرت بَرَم؟

این قفل را عبای پیمبر کلید شد

شب چهارشنبه، 4 آبان 1390، 28 ذی القعدة 1432

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 147
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:58
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دوباره بلبل شوقم زند بانگ غزلخوانی به باغ طبع من شور و سرور است و گل افشانی خدایا از یم کوثر

 

دوباره بلبل شوقم زند بانگ غزلخوانی

به باغ طبع من شور و سرور است و گل افشانی

خدایا از یم کوثر نمی بر جان من افکن

که تا گویم نمی از یم ز مدح عبد ربانی

نبی خاتم و عقل نخست و صادر اول

مقیم قاب قوسین و ظهور گنج پنهانی

خداوند سخا و خُلق و احسان و جوانمردی

تجلیگاه و مرآت صفات و ذات یزدانی

تمام خلق مخلوقش که لولاکش خدا گفته

خلایق جمله مرزوقش از آن انفاس روحانی
هزاران بوعلی سینا و افلاطون و جالینوس

به مکتب خانۀ عمار او طفل دبستانی

هزاران چون سلیمان با شکوه و شوکت و شاهی

به پیش پای سلمانش نهاده چشم و پیشانی

گمان دارم که موسای کلیم الله در سینا

شده باقی چو گشته در مقام بوذرش فانی

چنان نور جمالش کرد رسوا خوبرویان را

که حاضر شد رَوَد یوسف به قعر چاه ظلمانی

کسی را هست قدرت تا که مدح مصطفی گوید

که آرَد آیه ای بر خَلق چون آیات قرآنی

فدای جان آن شاهنشهی، جان جهان گردد

که بر جانش خورَد سوگند، ذات حی سبحانی

کسی باشد حبیب رب که رب عالی اعلی

به بزم قرب أو أدنی بَرَد او را به مهمانی
یداللهی که گر دستش ز فوق عرش بردارد

نَهَد یک دم زمین و آسمانها رو به ویرانی
ألا مستغفر امت، ألا پیغمبر رحمت

نجاتم ده ز دام نفس و تسویلات شیطانی

به کشتی نجات اهل بیت خود نگاهم دار

که دنیا هست دریایی بسی مواج و طوفانی

امیدم هست از منّت «فقیر» کمترینت را

غلام شیعیان نفس خود حیدر بگردانی

روز یکشنبه، 1 اسفند 1389، 16 ربیع الأول 1432

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 109
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:56
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
سودای سوده اش غم سود و زیان ببرد الماس ریزه طاقت و تاب و توان ببرد دشتی ز لاله ها ز دهانش به

 

سودای سوده اش غم سود و زیان ببرد

الماس ریزه طاقت و تاب و توان ببرد

دشتی ز لاله ها ز دهانش به طشت ریخت

این دشت طشت، رونق صد گلستان ببرد

صد راز سر به مُهر، عیان شد درون طشت

لیکن هزار راز نهان، بی بیان ببرد

لعلش زمرد و جگرش لعل آتشین

از کف، دو چشم دُر و عقیقش، عنان ببرد

در مسجد و به کوچه و در خانه حمل کرد

باری که صبر از دل هفت آسمان ببرد

گریان ز غربتش نه فقط مرغ و ماهیان

آهش نشاط حوری خلد آشیان ببرد

درک حکایت غم و اندوهش ای «فقیر»

گویا که هوش از سر پیر و جوان ببرد

شب چهارشنبه، 13 بهمن 1389، 28 صفر 1432
از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 99
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:56
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
جانم فدای مرثیۀ دل کباب کن یا دیدگان و گونه پُر از دُرّ ناب کن قربان آن لبی که ز اخلاص دم زند

 

جانم فدای مرثیۀ دل کباب کن

یا دیدگان و گونه پُر از دُرّ ناب کن

قربان آن لبی که ز اخلاص دم زند

یا آن زبانِ مدحِ مَهِ بوتراب کن

عباس آن که از ادب خود، حسین را

دائم امام و سید و مولا خطاب کن

بین هوای نفس و هواداری حسین

فرمانبری و یاری او انتخاب کن

خود را به نزد شمس حسینی چو ذره، بین

کاخ دلش ز عشق حسینی خراب کن

در روز کارزار به یک جلوه اش ز خشم

دریای فوج لشکر دشمن سراب کن

با روی شرمسار و به چشمان اشکبار

در آب، نقش گریۀ طفل رباب کن

از غربت برادر و از تیر نابکار

یک دیده غرق خون و دگر غرق آب کن

از خون دیده و سر بشکسته از عمود

موی سر و محاسن خود را خضاب کن

در حشر دوستان گنهکار خویش را

با دستهای گشته قلم، بی حساب کن

رأس نشسته اش به سر نی به خواهرش

سایه ز غیرتش به سر آفتاب کن

انبوه آرزوی «فقیر» و دعای او

از روی لطف و مرحمتش مستجاب کن

شهریور 1390، شوال 1432

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 117
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:55
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
زبان حال أمیرالمؤمنین با رسول الله صلی الله علیهما و آلهما پس از دفن حضرت زهرا علیها السلام* مرغ

 

زبان حال أمیرالمؤمنین با رسول الله صلی الله علیهما و آلهما پس از دفن حضرت زهرا علیها السلام*

مرغ روح فاطمه پرواز کرد

نیمه شب حیدر نهان آن راز کرد

قبر را پوشاند و دستی زد به دست

خیل غم بر خیمۀ قلبش نشست

ایستاد و رو به قبر یار کرد

درد دل با احمد مختار کرد

گفت ای ختم رسل از من سلام

پادشاه جزء و کل از من سلام

از من و از دختر غمدیده ات

روشنی بخش و فروغ دیده ات

عاقبت حاجت روا شد دخترت

از من و طفلان جدا شد دخترت

بر تو زائر گشت و ملحق شد چه زود

با دلی پر آتش و خالی ز دود

یا رسول الله کم شد صبر من

رفت از تن نیروی خیبرشکن

زخم های کاری روز اُحُد

خواست بر حیدر شود غالب، نشد

لیک زخم داغ زهرای جوان

کرد پور عبدودکُش را کمان

از فراقش گرچه افتادم ز پا

تسلیت گویم چنین من خویش را

جان من بودی و هم من جان تو

آنِ من بودی و هم من آنِ تو

چون که بنهادی سرت بر سینه ام

شد برون روحت که بود آیینه ام

بر لحد رأست نهادم ای رسول

مثل رأس نیلی دختت بتول

فُرقت تو هست بر من سخت تر

پیشه سازم صبر را با چشم تر

بازگرداندم امانت را بگیر

هم بگیر و هم ببینش سیر سیر

گر چه یاسی بود شاداب و جوان

گشت نیلوفر، فسرده، قدکمان

شد ز دستانم ربوده چون گهر

آسمان هستی ام شد بی قمر

روز من چون موی او گشته سیاه

بلکه مثل روی او گشته سیاه

هست اندوهم ملازم با نَفَس

رستگاری نیست جز با مرگ و بس

چشم من از خواب خالی تا سحر

در عوض پُر از لئالی تا سحر

مرکب غصه به دل تازان شده

فُلک صبرم غرق در طوفان شده

تا شوم در جنت وصلت مقیم

جانم از هجران تو نار جحیم

شکوه ها سوی خدایم می برم

از فراق و غصه های همسرم

دخترت با چشمهای پُر بُکا

باز خواهد گفت شرح ماجرا

لیک خوددار است او، اصرار کن

خود سؤال از کوچه و دیوار کن

خود نمی گوید، بپرس از دخترت

کز چه پوشاندی رخت از همسرت

از کبودی رخ و بازو بپرس

از شکست سینه و پهلو بپرس

حال او را بین نامحرم بپرس

از دل خون، چشم چون زمزم بپرس

آتشی از درد دل در سینه داشت

غصه هایی تازه و دیرینه داشت

شمع بود و ذره ذره آب شد

سوخت چون پروانه و در خواب شد

شمع بود و سوخت اما دم نزد

حرف چون پروانه با محرم نزد

کوه بود و سیل لرزانش نمود

باغ بود و داغ سوزانش نمود

با من دل خسته دردش را نگفت

کرد در دل حبس، غم های نهفت

داوری نزد خدای داور است

آن که حکمش در دو عالم برتر است

گر ز کویت بازگردم ای رسول

نه که دلتنگم و یا هستم ملول

ور بمانم نیستم من بدگمان

آن چه کرده وعده حق با صابران

چیرگی دشمنانم گر نبود

یا که زخم نیش جبار عنود

معتکف بر قبر زهرا می شدم

شیون و فریاد از جان می زدم

من ندانم پیکری کردم کفن

یا خیالی بود یا شبه بدن؟

لیلة القدرم نهان در خاک شد

جامۀ افلاک از این غم چاک شد

گشت ارثش منع و حقش پایمال

بدر رخسارش از این غم شد هلال

امت و اجر و ذوی القربی ببین

باز هم لات و هُبَل، عُزّی ببین

شکوه ام تنها به سوی حق برم

تسلیت خواهم ز تو ای یاورم

بر تو و زهرا ز حق در هر زمان

باد رضوان و درود بی کران

*****

*اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد الزهراء فاطمة علیها السلام، حدیث 3

و همچنین نهج البلاغة خطبۀ 202 عربی و 193 مرحوم فیض الإسلام

اردیبهشت 1390، جمادی الأول 1432

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 177
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:53
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
با خرد شدن ز زر بها کم نشود با پف ز دهان نور خدا کم نشود هر چند که سامری حسادت ورزد از شوکت

 

با خرد شدن ز زر بها کم نشود

با پف ز دهان نور خدا کم نشود

هر چند که سامری حسادت ورزد

از شوکت شاه سامرا کم نشود

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 117
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:48
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
پسر حضرت زهرام ولی ناخلفم افتخاری است ولی شرم ز مولا دارم از سید علی احمدی

 

پسر حضرت زهرام ولی ناخلفم

افتخاری است ولی شرم ز مولا دارم

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 123
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:48
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
چون شیر به پرده زیر فرمان بشویم یا شیر قفس بر او نگهبان بشویم با همت خویش و منت او شاید اند

 

چون شیر به پرده زیر فرمان بشویم

یا شیر قفس بر او نگهبان بشویم

با همت خویش و منت او شاید

اندازۀ شیرها مسلمان بشویم
از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 147
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:47
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
دو ماه این بدنم خو گرفته با بویت لباس مشکی ارباب! دوستت دارم چقدر سخت شده دل بریدنم از تو ا

 

دو ماه این بدنم خو گرفته با بویت

لباس مشکی ارباب! دوستت دارم

چقدر سخت شده دل بریدنم از تو

انیسِ چشمِ پُر از آب! دوستت دارم

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 147
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:45
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
تیز کن خنجر أبولؤلؤ که وقت همت است در کمین بنشین که وقت قتل رأس بدعت است وقت لبیک ندای فاطمه در

 

عید الزهراء علیها السلام

تیز کن خنجر أبولؤلؤ که وقت همت است

در کمین بنشین که وقت قتل رأس بدعت است
وقت لبیک ندای فاطمه در کوچه است

وقت اظهار جوانمردی و عشق و غیرت است
وقت قتل قاتل ثلثی ز اولاد نبی است

وقت یک عید دگر بر شیعیان امت است
2 ربیع الأول 1433

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 291
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:44
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
رونمایی ضریح تو مگر نیست، چرا شاعرانت همه از قبر حسن می گویند؟ از سید علی احمدی

 

رونمایی ضریح تو مگر نیست، چرا

شاعرانت همه از قبر حسن می گویند؟

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 145
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:42
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
هر دوازده ماه خود را دید سالی که گذشت عمر من طی شد یکی از آن دوازده را ندید از سید علی احمدی

 

هر دوازده ماه خود را دید سالی که گذشت

عمر من طی شد یکی از آن دوازده را ندید

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 95
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:41
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
خلق می گویند با یک گل نمی گردد بهار ای گل نرگس بیا و رد کن این ضرب المثل از سید علی احمدی

 

خلق می گویند با یک گل نمی گردد بهار

ای گل نرگس بیا و رد کن این ضرب المثل

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 141
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:41
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
اونایی که فاطمیه را میخوان عید بگیرن حالیشون هست که عباس چقد مادریه؟ از سید علی احمدی

 

اونایی که فاطمیه را میخوان عید بگیرن

حالیشون هست که عباس چقد مادریه؟

از سید علی احمدی


تعداد بازديد : 111
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:39
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 6
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف